من ایران نمیتونم برم . ممکنه که هیچوقت بچه دار نشم . عاشق شدن تو کنترل من نیست . همین الان هم تا خرخره بدهکارم . ولی شاید روزی یک مزرعه دار شم .
با همه این حرفها من خوشبختم . کارم و دوست دارم . . درس رو همه با همه غرهایی که میزنم دوست دارم . احساس میکنم از من آدم بهتری میسازه . از همه مهمتر فکر میکنم که آدمهای زندگیم بی نظیرن . ناهارهای بی هوا با مادربزرگم و مامان . دوستهایی که شنبه شبها میزان الکل خونم رو مواظبن و شب ساعت ۴ زنگ میزنند که ببیند خوبم و لنزهام و در آوردم یا نه . دوستهایی که حرصم میدن و بعد میگن میخوای کشتی بگیریم از سیستمت بیاد بیرون؟
من آدم خوشبختیم . این و باید یادم باشه . برای دفعه بعدی که خوردم به بی پولی و دل گرفتگی و بی بچگی و مشقهایی که روی هم جمع شده بود .
No comments:
Post a Comment