Saturday, June 19, 2010

خونه من خونه یک زن شرقیه . بخاطر فرش کرمان . کوسنهایی که روشون بته جقه دارن . کاشی های آبی بالای شومینه . ترمه های توی کمد . خونه من خونه یک زنه که با اسلام بزرگ شده . بخاطر جانماز ته کمد . بخاطر چادر گل دار تا شده قاطی ملافه ها که خریده شده بود فقط برای توی امامزاده صالح رفتن . بخاطر کاشی آبی هدیه پدرم که روش نوشته :‌نصر من الله و فتح قریب . خونه من خونه یک زنه . بخاطر تمام رنگها . بخاطر کشو توی حموم که پره از موچین و سشوار و هفتاد تا رژ لب و گل سر و گیره این نوع مزخرفات . خونه من خونه منه بخاطر درخت پشت پنجره . زنگوله های آویزون از بالکن . عکسهای مامان بالای شومینه . عکسهای آیدا و راستین روی در یخچال . مجسمه شیوای روی شمینه . بخاطر این همه شمع بخاطر روتختی از جمعه بازار خریده شده . بخاطر کتابهای توی کتابخونه و زیر تخت و روی تخت و بالای یخچال و زیر میز . خونه من اما تنها جای این شهره که توی میتونی خودت باشی که میتونی نفس بکشی . نه بخاطر حوله سفید توی حموم نه بخاطر مسواک توی کشو نه بخاطر ظرف قهوه روی کابینت نه بخاطر زیرسیگاری روی پاتختی . بخاطر اینکه اینجا کسی به حکم مرد بودن ازت توقع نداره که معجزه کنی . اینجا زنی فقط دل تنگته که گاهی شبها دستش و روی پوست کمرت بکشه و به صدای نفسهات گوش بده وقتی که خوابی.

No comments:

Post a Comment