Tuesday, June 15, 2010

عصبانی بودم. بغض داشتم . دکتر غددم قرار بود که نسخه قرص ضد حاملگی برام فکس کنه به داروخانه لحظه آخر تصمیم میگیره که نکنه که مجبورم کنه برای یک نسخه پول بدم . داروخانه ساعت ۴ به من خبر میده . من باید امروز دوتا قرص میخوردم وگرنه تا ماه آینه باید صبر کنم . دکترم دیگه تو مطب نیست . داروخانه بدونه نسخه نمیده . من بیمه ندارم . پارتنرم بچه میخواد . در واقع حاضره همه کار و ریسکی و برای حامله شدنم بکنه . پارتنرم ایرانی نیست . ما ازدواج نکردیم . رابطه مشخصی نداریم . من بچه میخوام . اما الان نه . این مدلی نه . منشی دکترم حاضر نیست کمکی بکنه . دکتر داروخانه هم نمیتونه کاری بکنه . من اگر حامله بشم اما از دید این جامعه تقصیر منه . از دید هر جامعه ای تقصیر منه . منی که مسول نبودم منی که مواظب نبودم . ساعت چهار بعد از ظهره دوشنبه است و من تمام روز درگیر خانواده ام و کارهای مربوط به دکتر و آزمایش و دواهاشون بودم . ساعت ۵ با چرخ خرید لا به لای راهروهای فروشگاه میگشتم و به این فکر میکردم که پس کی قراره پشت من باشه ؟ دکتری که حاضر نیست نسخه بده؟ پارتنری که حاضر نیست ریسک نکنه ؟ داروخانه ای که کمکی نمیکنه ؟ خانواده ای که نمیدونن؟ اصلا نمیدونن طرف وجود داره؟ و اگر بفهمن که هست چه بحثی خواهد بود نه سر اینکه کیه بلکه سر مملکتی که توش به دنیا اومده . جامعه کپیتالسیتی که از من مالیاتهای فضایی میگیره اما برای بیمه بودن من باید دوسوم و حقوقم و بدم یا برای یک نسخه صد دلار پیاده شم؟ و بعد اگر حامله شم تقصیر منه فقط من .

No comments:

Post a Comment