Thursday, July 21, 2011

بچه داره دورم میچرخه و صدای موشک در میاره . از صبح یک سری موشک بوده یک سری باهم با زنبورها بازی کردیم رفتیم زیر آب جیغ کشیدیم که اینا آدم فضایین ما باید همدیگر و سفت بغل کنیم بعد فوت کنیم که مارو با خودشون نبرن . یک سری هم ازم عکس گرفته بعد عکسها رو کارتون کرده . الان هم از صدای موشک در آوردن خسته شده نشسته رو زمین داره برام شعر میخونه .
منم خوبم . خسته ام. موهام هنوز از آب بازی خیسه . صدام هم از بس جیغ کشیدم و صدای موشک در آوردم گرفته . نشستم روی زمین دارم دنبال جای درد میگردم اما درد نمیکنه . چرادرد نمیکنه؟
تک تک چیزهای این اتاق رو تو چیدی . آخرین آدمی بودی که دوستت داشتم . ازت خواستم که دیگه بهم زنگ نزنی . من از تو خواستم . من میفهمی؟ منی که دنیام جای امن تریه وقتی تو توشی . منی که تو براش یکی از قشنگ ترین خاطره هاشی . منی که معنی تک تک نگاههات و میفهمم . منی که عاشق بوی تنتم .
بچه داره الان کلمه های شعر و میشمره گویا قراره پنجاه تا باشه . تو فکر کردی شوخی کردم . راستش از سر ترس نبود . ترس از اینکه نیک ازدواج کرده و میتونستم بو بکشم اینکه داره یادت میوفته این رابطه بی در وپیکر برات شبیه عشقه که من تنها جای امن زندگیتم . از سر یک تصویر بود .
تصویر تو نشسته روی اون مبل قهوه ای کنار مرد خسته ای که کنارت ایستاده بود و از جیبش کوکاین در آورد گذاشت روی میز . من روی تخت نشسته بودم . مرد خسته بود من داشتم به این فکر میکردم که آیا کسی منتظرشه ؟ صد دلاری ها روی میز . نگاهم نمیکردی . بخاطر دراگ ماجرا نبود . بخاطر نگاهت بود . کسی که روی اون مبل نشسته بود تو نبودی . مردی که من مسخره اش میکردم برای اینکه تمام عمرش باله رقصیده . پایه شنا کردن های نصفه شب من . تنها مردی که حق این و داشت که داد بکشه و خوب هم بدونه که من بلند تر داد خواهم کشید . مردی که روی اون مبل نشسته بود تو نبودی . سهم من نبودی . در نتیجه درد نداشت رفتن و گذاشتنت روی همون مبل کنار صد دلاری های لوله شده .
حالا تو نیستی . اسمت گاهی روی صفحه تلفنم میوفته . بچه هنوز داره شعر میخونه و من دلم میخوا د پاشم بچلونمش . زندگی هم جریان داره . دلم برات تنگ میشه . ولی برای آدمی که دوستش داشتم نه برای مرد خسته ای که نگاهم نمیکرد .

No comments:

Post a Comment