Saturday, October 1, 2011

زده به سرم خسته ام . کارهام گیر کرده هنوز اینترنشیپ تازه ام و شروع نکردم . عوضش بعد همش مضطربم . همش . بعد هی به خودم ور میرم . هی وقت لیزر و مو و کوفت میگیرم . درس دارم . بعد میشینم وبلاگ میخونم ملت و دیاگنوس میکنم بعد وجدانم درد میگیره به خودم میگم الاغ جان تو مگه پست مدرن نیستی؟ پس چی کار داری آخه؟ بعد میخورم عین یک خرس وحشی بعد وجدانم درد میگیره از این همه خوردن میترسم که چاق شم پس ورزش میکنم زیاد اونقدر زیاد که الان که دارم اینارو مینویسم کمرم گرفته دستهام بالا نمیاد پاهام و هم نمیتونم زمین بزارم . اما هنوز دلم قل قل میکنه . فاینال هم دارم . بعد من درس میخونم؟ نهههههه به هیچ عنوان عوضش مزخرف میگم . مثلا چند دقیقه پیش لطف کردم و یک حرف خیلی زشتی زدم که خودم هنوز دارم به خودم میپچیم . حالا طرف حرف من و جدی نگرفت اما خودم که میدونم آخه . هی هم به این ملت میگم یکی بیاد دوروز با من بریم جنگلی کوهی چیزی اما هیچکی نمیاد . بعد خوب حق دارن کی آخه میخواد با یک خرس وحشی که حرفهای بد میزنه بره تو جنگل؟ اونم واسه دوروز بعدم هیچ نترسه . من خودم بودم میترسیدم.

No comments:

Post a Comment