Monday, October 24, 2011

هوای بیرون ابریه من پشت میزم نشستم ذل زدم به بیرون . تا سقف کاغذ روی میزه کلی باید فرم پر کنم . کلی نوت ننوشته دارم . حالم خوب نیست . خانم هندی از خونه اش میاد بیرون . ساری زرد تنشه با گلهای بنفش روش پلیور پوشیده . هوا صبحها سرده . سگ کوچولو سفیدی و راه میبره . ملت دورو بر من راجب پرونده یکی چونه میزنند که تست اعتیادش مثبت در اومده . من تلفنم و چک میکنم . خانم هندی بر میگرده خونه . نیم ساعت دیگه من هنوز دارم با نوتهام ور میرم . حالم هی بدتر میشه . تلفنم و چک میکنم . جیسون بر میگرده سر میزش میپرسه من با صداهای این کلاینتم چی کار کنم؟ کی میتونم بهش بگم که صداها واقعی نیست ؟ من فقط میخندم تو دلم میگم از کجا میدونی نیست؟ خانم هندی پلیورش و در آورده حالا اومده سطل آشغالهارو ببره تو . من هم میدوم توی دستشویی . وقتی بر میگردم بازهم تلفنم خبری توش نیست . راندا میپرسه حامله ای یا مسموم شدی؟ ساعت ده صبحه . میگم حامله نیستم . میگه فایل بعدی و چک کن اگر ایدز داره کنسلش کن اگر مریض شده باشی خطرناکه براش . خانم هندی داره گلها رو آب میده . من قرارم و کنسل میکنم . جیسون نوت مینویسه . تلفن من همچنان ساکته .

No comments:

Post a Comment