Tuesday, June 21, 2011

اون موقعه ای که میوفتی به جون تک تک اعتقادات و تاریخ اسلام و فلسفه به این جاش فکر نمیکنی . اون موقعی که همه اعتقادات میکشی بیرون و میندازی دور به این جاش فکر نمیکنی . بعد میرسی اینجا . تویی که فکر میکنی همین هر چی که هست همینه و تمام شدنش هم همینه یکهو عزیزت میزاره میره بعد حالا تمام شد؟ راه رفته رو که نمیشه برگشت . بعد آی درد داره . ای درد داره . اینکه میبینی که تمام شد . همین بود که بود توهم همه این سالها که ندیدیش که فکر کردی وقت داری که یک روزی بر میگردی ایران بعد جمعه ها همه دور هم جمع میشین میبینی که وقت نداری هیچ جایی هم نمیری . انگار آدم مهاجرت که میکنه فکر میکنه همه باید همونجا مثل قبل صبر کنند که ما بر گردیم . نه آدمها میمیرن . آدمها قبل از اینکه ما برگردیم میمیرن و تصویر آخر ما میشه نگاهشون تو فرودگاه خوب این درد داره . این خیلی درد داره .

No comments:

Post a Comment