Tuesday, July 6, 2010

کاش بهت گفته بودم که دل من بی جنبه است . عاشقی میکنه تا ته خط . برات تمشک میخره میزاره تو در یخچال. بسته کوکی رو میزاره قاطی قاقالیهات . تو روزهای بد فقط به سبزی چشمهات فکر میکنه . وقتی که میگیره به یاد دستهات خوشه . اما یکهو یک جا وسط اون همه دل تنگی و خواستن اگر نباشی و اگر روز بعدش هم نباشی و روز بعدش و روز بعدش دلم دیگه برات تنگ نمیشه . عاشقیهاش یادش میره . نه یاد چشمهات میکنه نه هوس دستهات عوضش یکمی هیزی میکنه شاید حتی دلش کسی دیگر و بخواد . کاش بهت گفته بودم دلم جنبه نبودن نداره . جنبه ادای آدم بزرگها رو در آوردن . خواستنش ساده است و نخواستنش جواب نبودنه . دل من پوکر بازی کردن شنبه شب و باریبیکیو یکشنبه رو کارهای دوشنبه رو اومدن و پدرت و حالیش نیست هرچی هم بهش میگم گوشش بدهکار نیست. دیشب دلش بوسه میخواست . امشب اما حتی خودت رو هم نمیخواد . چهار شب پشت سر هم سراغت و گرفت من هی بهونه آوردم امشب شونه هاش و انداخت بالا فکر کنم سبزی چشمهات یادش رفت . کاش بهت گفته بودم دلم بی جنبه است. .

No comments:

Post a Comment