Friday, December 14, 2012

ببین الاغ جان بیا انقدر خر نباشیم . بیا دست من و بگیر ببر گیریفت پارک باهم چراغ های کریسمسی نگاه کنیم بعدم زیر همون چراغها بغلم کن . بگو نرو  ایران . بگو همین جا دنبال کار بگرد . اصلا بگو باهم بیا بریم سن فرانسیسکو .
بیا دست من و بگیر . بگو همه چی اوکیه . بگو اصلا ما خیلی هم بهم میایم اصلا دنیا هم تمام شه همین یک هفته دیگه هیچ مهم نیست . بزار من بهت بگم سردمه بعد بچسب بهم . بعد برگردیم خونه . ولو شیم روی مبل تو بغل هم تا بقیه بیان روشون هم نشه بپرسن که چی شد آشتی کردین ؟ اصلا شماها با همین ؟ بعد من و تو بخندیم مثل اون موقع ها .
الاغ جان بیا دستهام و بگیر . بعدا یک خاکی به سرمون میکنیم سر ننه باباهامون . بیا . بیا خر شو . بیا .
بیا برگردیم به کوه رفتنهای شنبه ها به بوسهای یواشکی به پچ پچهای هشت صبح وقتی از بیرون اتاق صدای خر خر میاد . بیا بیا بگو که دلت تنگ شده .
الاغ جان دیر میشه ها .

No comments:

Post a Comment