Saturday, September 17, 2011

آدرس استادیو رو که داد دیدم نزدیکه گفتم میرم و بعد از تمرینشون برمیگردم . شب که داشتم برمیگشتم اسم خیابون و دیدم فکر کردم که خیلی سال گذشته اوکیه اذیت نمیشم . چهار راه اول رستورانی بود که شبها میرفتیم . چهار راه دوم مکدونالد بود که نصفه شبها ازش بستنی میخریدیم . چهار راه سوم بقالی اون آقای ارمنی بود که همیشه ازش نون میخرید . نفسم بند اومد هنوز بعد از این همه سال نفسم بند اومد . به این فکر میکردم که اگر نرفته بودم الان زندگیمون چه ریختی بود آیا انقدر تنها بودم؟ آیا بچه داشتیم ؟ رسیدم به خونه سابق با خودم گفتم نگه دارم؟ گفتم حتی نگه دار گریه کنم . ساعت ۲ نصفه شب بود . از دست خودم هم حرصم گرفت که بعد این همه سال آخه به چی آویزونی؟ یک سری اگر یک سری شاید ؟ دور زدم رفتم تو خیابون بغلی.

اینجا امن بود . پسرک و میاوردم اینجا کلاس رقص . چهار راه اول چراغ قرمزی بود که من همیشه از پشت فرمون التماس میکردم که کفشهای رقصت پات کن قبل اینکه آنی سرت جیغ بکشه که دیری . چهار راه دوم اتوبان بود . اتوبان امنه خونه نداره خاظره نداره خبری توش نیست .
خروجی خونه رو اومدم بیرون . دوازده سال خاطره . از دم دبیرستانم رد شدم . از کنار خونه مادربزرگم . از کوچه هایی که توش رانندگی یاد گرفتم از دونات شاپی که ازش صبحانه میگیرم . اینجای شهر مال منه . نه خاطره ای نه نفسی که بند بیاد نه شایدی نه اگری . رسیدم خونه . همه چی سر جاش بود دنیا هم جای امنی بود .

No comments:

Post a Comment