Tuesday, September 13, 2011

یک کیسه گنده آروزی شکسته دارم . پرسیدی که چی خوشحالم میکنه . جواب ندادم . اما چند ساعت بعد پشت چراغ قرمز منتظر بودم که پدری که با دوتا دختر بچه دوچرخه سوار از خیابون ردشن و از نگاه کردنشون خوشحال بودم . دلم میخواست زنگ بزنم بگم ببین نگاه کردن به این صحنه خوشحالم میکنه . فرار کردن هم خوشحالم میکنه . میدونی من گوشواره هام و زیاد گم میکنم . درشون میارم میزارمشون کنار گیلاس شرابم یا کنار تلفن مردی که کنارمه و بعد فرار میکنم و هیچوقت برای گوشواره هام بر نمیگردم .

راستش حتی فکر میکنم که من آدم خوشحالیم . راحت میخندم . راحت به آدمها نزدیک میشم تا زمانی که گوشواره هام و جایی نزارم .
در واقع رابطه ای است بین خوشحالی / آرزویی که میشکنه / و گوشواره هایی که جا میمونه .

No comments:

Post a Comment