Monday, February 7, 2011

آدما با دل تنگیشون چی کار میکنند؟ بحث ناراحتی نیست . بحث این تصاویره که می پیچه بهم. پیراهن ابریشم آبی / بوسه هات / بوی دستهات / نگاهت / خوابیدنت / نشستنت صبحها روی تخت تکیه داده به عقب وقتی که لباس میپوشیدم / نگاهت / آدمها با دل تنگیشون چی کار میکنند؟ امی توی بیگ بنگ تئوری به شلدن میگفت بیا حافظه ات برات فریز کنم بعد اون قسمتش و با لیزر پاک کنیم . امروز روی مبل توی اتاق نشستم یادت افتادم. دیشب با دوستی تو کافه ای شراب میخوردم و مردی که میز کناری نشسته بود نگاهش شبیه تو بود . همیشه کسی هست که شبیه تو باشه . کفشهاش . دستهاش . ماشینش . ساعتش . صداش . انگار که پخش شدی تو آدمهای این شهر .
دل تنگی که منطق نداره . مهم نیست براش که این رفتن خوبه یا بده . که من عصبانیم یا نیستم .
عصبانیم . از دست تو از دست این شهر که پره از چیزهایی که آدم و یاد تو میندازه . از خودم که دل تنگ توام .

No comments:

Post a Comment