Saturday, March 19, 2011


پرسیده بودم بارها و جواب سر بالا داده بود . وقتی داشتند میز غذارو میچیدند داشت تلفنش و چک میکرد . من روی سکو پشت پنجره داشتم به شهری نگاه میکردم که توی تاریکی شبیه تهرانه . و به زنی فکر میکردم چند شهر رو به جنوب تو خونه ای بزرگ و تنها . دستهاش و کشید روی برهنگی پشتم و پرسید به چی فکر میکنی ؟ گفتم به اینکه همه شهرها توی شب شبیه همند . گفت تو تاریکی همه چیز شبیه همه . جواب ندادم که هیچ هم اینطور نیست از روی سکو اومدم پایین.
وقتی در اتاق و باز کرد که لیوانها رو بگیره من داشتم به این فکر میکردم که چرا اینجا؟ اتاقهای هتل رو دوست ندارم یک جور تلخی
سردن . اون داشت دنبال کیف پولش میگشت من داشتم سناریو میچیدم . زن داره؟ بچه چی ؟

دوتا بطری شراب دیرتر وقتی لبهاش روی گردنم میلغزید پرسیدم ازدواج کردی . گفت چرا؟ گفتم مرد زن دار جزو موجوداتی است که من نزدیکش نمیشم . جواب داد متاهل نیستم . آدم مست فرق متاهل نیستم و با نه ازدواج نکردم وقتی که زبری خوشایند ته ریش هم روی شونه هاشه نمیشنوه .
دو دفعه دوش گرفتم اما هنوز بند بند تنم و تک تک موهام بوی سیگار برگ کوبایی میده . وقتی سرم و گذاشته بودم روی پاهاش گفت مواظب باش پیراهنت و رو جدا بشوری احتمالا همه موجودیتت بوی سیگار میگیره تا فردا . انگار که آب گرم و صابون بوی عطرش رو هم پاک نمیکنه . روی تنش جای دستهام مونده بود . روی یقه پیراهنش جای کرم پودر صورتم کمی بعد تر عطر صورتی من تمام لباسهاش رو . آدمها انگار وقتی هم و میبوسن با چشمهای بسته با لیوانهای نیمه خالی شراب عطرهاشون و هم باهم عوض میکنند .

من زیاد حرف میزنم . از مریضهایی که تو مدرسه میبینم از استادهام از جاهایی که میخوام برم و نان پرافیتهایی که باید براشون رزومه بفرستم . از عید . زیاد میپرسه . از خونه از مدرسه از کار . اما خودش چیزی نمیگه . سوالهای من هم لحظه ایه مثلا اگر داریم فیلم میبنینم میپرسم راستی سگ داری؟ یا مسترت و تو چی گرفتی ؟ میدونم دوست نداره راجب کارش حرف بزنه . حرفهاش گنگه وقتی راجب کارش حرف میزنه . برای همین نمیپرسم . .
داشتم دگمه های پیراهنش و میبستم و هی تکون میخورد گفتم : یک دقه وایستا . خندید میخواست ادای من در بیاره و نمی تونست بگه یک دقه . گفت میدونستی من تاحالا با هیچ زن ایرانی نبودم . گفتم منم مدتهاست با هیچ مرد ایرانی نبودم . خندید گفت پس مردهای زندگیت؟ گفتم فکر میکنی چرا گاهی میفهمم چی میگی ؟

توی لابی هتل تلفن من روی کانتر بود با عکس پسرک . پرسید پسرت چند سالشه ؟ گفتم پسرم نیست . دلم میخواست بپرسم پسر تو چند سالشه . گفتم هفت . پرسید امروز که زنگ زدم داشتی باهاش تخم مرغ رنگ میکردی آخرش چه رنگی کرد تخم مرغهاش و؟ گفتم بنفش و قرمز .


















No comments:

Post a Comment